نمی دونم چرا ولی الان هیچ احساسی ندارم اصلا نمیدونم چمه احساس میکنم دیگه هیچی ازم باقی نمونده ... احساس میکنم هیچ توانی ندارم  هیچی .. امروز خیلی حالم گرفته شد وحشتناکم بهم بر خورد نمی دونم میتونم بگم حق با اون بوده  یا من ولی مگه من چه گناهی کردم؟

خدا خوشش میاد من اینطوری بشم؟ نمیدونم چرا هیچی واسم مهم نیس نه درس نه عربی نه خواب نه هیچی نه مامان نه بابا نه دوست نه زندگی  الانم ساعت 12 شبه منم به بهونه عربی دارم  اینا رو مینویسم البته فکر نمی کنم امشب بتونم اپ کنم چون کانکت نمیشم ... بذار از امروز عصر بگم وای  خیلی به خودم امید دادم که این روزا زوده زود تموم میشه مگه چی شده ادمه دیگه دلش میخواد تنها باشه چرا مزاحمش بشم من که راحتی اونو میخوام حالا که اینطوری راحت تره گور بابای خودم هر چی میخوای بکشی بکش درد بکش اصلا برو بمیر بذار اون راحت باشه ... نمیدونم چرا ولی شروع کردم به دعا خوندن از زیارت عاشورا گرفته تا دعای نورو کلی دعای دیگه و کلی نماز یهو انگار یکی بهم گفت برم ان شم ، منم رفتم شانس من صبح ایدیه خودمو ناهید باز کرده بودم دوباره که رفتم اصلا حواسم نبود دیدم اون باز شد واییییییییی *** من ان بود  اولش موندم درسته یا نه ولی دیدم نه واقعا چراغه خودشه که روشنه رفتم رو خطش اومدم بنویسم سلام با خودم فکر کردم شاید خودش نباشه سریع نوشتم *** خودتی؟؟؟؟؟ منم مریم هنوز جمله دومیو واسش سند نکرده بودم که دیدم رفت  ..... ...... ...... ..... ...... ...... ای خدا    موندم چی کار کنم اصلا موندم این یعنی چی اگه اون *** من بود چرا تا من رفتم بالا اون رفت؟

شک کردم خودش باشه ولی دیدم نظرای بلاگشو تایید کرده اخه ای خدا اون چرا باید با من اینطوری بکنه؟ چرا این قد منو کوچیک کرد؟ چرا منو شیکوند؟چرااااااااااا کی باید جواب چرا های منو بده؟؟؟؟؟؟؟؟ من چی کار کردم که باید اینا رو بکشم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ چرا اون اینطوری کرد چرا منو خورد کرد؟؟؟؟؟؟ از خودم بدم میاد خیلی هم بدم میاد

دلم یخواد برم بمیرم ... یادم به حرفاش افتاد که تو بلاگش نوشته بود پس اونا چی؟؟؟؟؟ اونا همه کشکن؟؟؟ ولی نه من اونو خوب میشناسم خوبه خوب این عادتشه یادمه پارسالم یه مدتی اینطوری بود دقیقا همین موقعه ها بود ولی اخه خدا چرا من باید اینا رو تحمل کنم؟ من چه گناهی کردم؟؟؟

خدایا تو که بهم بهترین نعمتت رو عطا کردی تو که به من عشقو دادی چرا باید اینطوری بشه؟؟؟؟ چرا منو خورد کرد؟ چرا شوق منو اینطوری کوبوند؟ چرا امیدمو نا امید کرد؟؟؟ نه اینطوری هم نمیتونم بگم ناشکریه یا نه من چی؟ واییییییییییییی دیوونه شدم همش احساسای متضاددارم ولی نه من اونو دوس دارم اونو بعد از خدا میپرستم پس نباید اینطوری فکر کنم باید کمکش کنم که دیگه هیچ وقت اینطوری نشه ولی چه جوری؟؟؟ کی به من کمک میکنه؟ کی میاد واسه دله من مرحمی باشه؟ پس اون ناهید کجا رفت؟ تو هر مشکلی مثل پروانه دورش بودم ولی اون روز وقتی بهش گفتم اینو فقط یه کوچولو خندید خندشم تلخ بود اینو فهمیدم ولی الان نیس پیشم خدایاااااا چرا این قد تنهام؟ خدایا الان میفهمم هیشکیو ندارم هیشکی

فقط تو رو دارم خدای عزیز من  خدایی که تنها همدمه من تویی تنها کسی که حرفامو گوش میدی (ولی جوابی نمیدی چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟)خدای مهربونم ***منو بهم برگردون خدایا من بدون اون هیچم بدون اون نیستم خدای من تو ذهنم از اون چیا ساختم خدای من نذار همشون خراب شن ..... دیوونه اونم یه عاشقه اینا چیه میگی؟ اونم باهات میمونه فقط میخاد یکی تنها باشه تو رو هم نمیخواد فعلا حوصلتو ندارهههههههههههههههه

*** عزیزه من میبینی دیوونه شدم میبینی

پس بیا به دادم برس بیا که من دارم میمیرم بیااااااا مه داغونم بیا که دیگه توان ندارم  دلم به روز 21/2 خوشه چه روزی بود اون روز  بیا دلم میخواد یه باره دیگه اونو تجربه کنم بیااااا  بیا ببین مریمت چه جوری شده بیا ببین .... دلم میخواد دوباره با شربانو حرف بزنم کجاس الان؟؟؟

ای خدا ببین منو ببین هیشکیو ندارم ببیننننننننننننن خدایا چرا کمک م نمیکنی؟ یا امام زمان چرا کمکم نمی کنی؟ یا حضرت ابولفضل یا حضرت فاطمه همیشه شما کمکم میکدرین پس چرا الان هیشکی صدای منو نمیشنوه؟ ببینین من خورد شدم بیبینین منو؟ اصلا منو میبینین؟ نه .... میدونم اون قد کثیفم اون قد پستم که دیگه شما هم جوب منو نمیدین خدایا تو که از همه مهربون تری به منم نیگا کن ببین چه جوری شدم من همون مریمم که همه رو میخندون که نمیتونستم اروم راه برم که همیشه فقط مدویدم بیبن منو حالا حتی دستامم به زور دارن تایپ میکنن ای خدای من خدای با صفای من ... خدای مهربون من عشق تو توی خون من ....

***‌یادته بهت گفتم یه جوریم ؟ یادته بهت گفتم احساسمو گفتی شاید درست باشه( با همین یه جملت داغونم کردی) دیدی درست شد؟ دیدی گفتم؟؟؟ ولی به تو هم حق میدم خیلی حرفا شنیدی خیلی چیزا دیدی خیلی سختیا کشیدی ولی مگه کار من بودن؟ مگه کاره طیبه تقصیر من بود؟ مگه حرف روزبه که داغونت کردو من گفتم بهش؟ مگه .............

اون روز که بدون هیچ حرفی وسط حرفام ول کردی رفتی ... اون روز که زنگ زدم خونتون اون همه فحش ... که بابام فهمید  اینا چی؟؟؟؟؟ امروز که اینطوری کردی ... پس من چی؟؟؟؟

 

کاش به جای اینا بهم میگفتی برو گم شو

کاش بهم میگفتی برو بمیر برو گم شو

راحت تر بودم

کاش فحشم میدادی

کاش ...... کاش باهام اینکار نمیکردی

کاش برگردی

کاش تنها نذاری

کاش این روزا تموم شه

کاش من بمیرم

کاش بیای

کاش من بمیرم

کاشششششششش خدا و تو صدامو میشندین

کاشششششش ش ش ش ش ش شش ش  ش شش ش ش ش ش ش ش ش  شش  ش شش ش ش  ش ش ش ش ش ش ش شش  ش شش  شش  ش ش ش ش  ش ش ش ش ش ش  شش  ش ش ش ش ش ش ش ش ش  ش ش ش ش ش ش  ش ش ش  ش ش ش ش  ش ش ش  ش ش ش     ش ش ش ش ش ش ش  ش ش  ش ش ش ش  ش ش  ش ش ش  ش ش  ش ش  ش ش  ش ...............

کاش احساست نسبت به من عوض نشده باشه

دیگه میخوای از این کوچیک تر شم؟ از این کوچک تر؟؟؟؟

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

اینم تقدیم میکنم بهت

اگه حرفی زدم که ناراحت شدی ببخش ولی .....

 

چرا با من  فقط با من  نمیشه چلچراغ چشم تو روشن ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ......

چرا با تو فقط با تو نگاه من نمیشه لایق خواستن ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟........

نگام کن من چه بی اندازه از عشق تو پر هستم

چگونه در سیاهیه دو چشمانه تو گم هستم ؟

چگونه میرسم با تو به دنیای شکوفایی؟

چگونه میشکنم بی تو در اندوه شکیبایی؟

چگونه میکشم با تو به دوشم بار تنهایی؟

چگونه میبرم بی تو امروزو به فردایی؟

نذار تا این همه خواستن سبب ساز جدایی شه

دلیل مرگ یک عشق هنوز با تو خدایی شه

چرا با من  فقط با من  نمیشه چلچراغ چشم تو روشن ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

چرا با تو فقط با تو نگاه من نمیشه لایق خواستن ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟.......

چرا با من  فقط با من  نمیشه چلچراغ چشم تو روشن ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ......

نگاه من نمیشه لایق خواستن

 

 

 

نظرات 1 + ارسال نظر
....امتحان..... پنج‌شنبه 11 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 12:59 ب.ظ

سلام
نمی دونم
یه خواسته داشتم
همین الان برو این پست رو حذف کن
خودت برو یک بار بخونش حتی خودتم ناراجت می شی از حرفایی که زدی
نباید به این زودی شکست می خوردی همون حرفی که چمند روز پیش بهت زدم....
باید خیلی مقاوم تر از اینا باشی
پس کو اون عشق که آدم رو محکم می کنه ؟؟؟
تو الان همون طور که خودتم گفتم یه حس متضاد داری تو افکارت
اینا رو بنداز دور به آینده فکر کن خوشبین باش همه چیز درست می شه
زندگی اگه سختی نداشت که اسمشو نمی ذاشتن زندگی
زندگی بدون دردسر مثل زنبور بی عسل (چی گفتم من ؟؟؟)
فکر می کنم داری امتحان می شی شاید خدا داره امتحانت می کنه و شاید هم اون
باید پیروز شی باید پیروز شی
پیروز

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد