ای کسانی که مامور خاک کردن من هستید، مرا در تابوتی سیاه بگذارید تا بدانند که سیاه بخت بوده ام ، دستانم را بیرون بگذارید که بدانند با خود چیزی نبرده ام ، چشمانم را باز بگذارید که بدانند چشم انتظاری کشیده ام ، قالب یخی بر سر من بگذارید که با اولین طلوع آفتاب آب شود و به جای مادرم گریه کند...